یلدا، تذکری بر مقام شب - شوراي اسلامی شهر یزد
یلدا، تذکری بر مقام شب
یادداشتی از محسن عباسی هرفته
روایت معمول از شب یَلدا یا شب چلّه که ایرانیان آن را بزرگ می داشته و جشن می گرفته اند این است که ایشان طی شدن طولانی ترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روز و چیرگی تاریکی بر روشنایی را گرامی می داشته اند. اما در اینجا قصد دارم که روایتی متفاوت و شاید مکمل از این بزرگداشت کهن داشته باشم. به نظر من گرامیداشت طولانی ترین شب سال، گرامیداشت نمادین مقام شب است. شبی که در متون فلسفی سنت گرایان، با عنوان شب نورانی معرفت از آن یاد شده است؛ چرا که استعداد شب در انعکاس نور معرفت بر قلب انسان بسیار بیشتر است. در واقع یلدا مذکری است که می خواهد انسان را متوجه اهمیت شب و جایگاه آن در حیات معنوی انسان کند. حضور قرآن، ادبیات، قصه، شعر، موسیقی و بحث های حکمی در این شب که از اسباب تأملات فلسفی هستند حکایت از توجه روحانی ایرانیان به این شب دارد که متاسفانه امروز بعضاً با هندوانه و آجیل و خوراکی و موسیقی مبتذل جایگزین شده است.
شب در سنت ایرانیان
در ادبیات عرفانی و اعتقادی ما "شب"، "سحر" و "دوش"، کلمات و مفاهیم آشنا و پر تکراری هستند. در این عرصه، شب صحنه چالش و کشاکش فراق، «شب فراق که داند که تا سحر چند است» و وصال، «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند»، انسان و عرصه رشد و تعالی انسان است؛ حافظ هر چه دارد را مرهون "شب زنده داری" می داند.
«هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود»
و دریغ می خورد از فرصت های شبانه ای که از آن غافل بوده است؛ «دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت».
عرفا و بزرگان ما غواصان بحر پر گوهر شب و سحر بوده اند و چه مغازله ها و معاشقه ها که با خداوند داشته اند که بخشی از آن در آثارشان منعکس شده است.
«دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود»
در متون دینی مسلمانان نیز به شب زنده داری و توجهات شبانه بسیار سفارش شده است. در سوره سجده خداوند پاداش شب زنده¬داری را آنچنان می داند که کسی بدان علم نخواهد یافت و در سوره ذاریات وقتی خداوند از متقین یاد می کند یکی از صفات آنان را کم خوابیدن در شبها ذکر می کند؛ از این باب اشارات و تذکرات در باب شب زنده داری در ادبیات دینی ما زیاد است.
منزلت شب
دنیای روز شلوغ است و پر از غفلت؛ در روز اشتغالات آدمی بیشتر است و بیشتر به مسائل ناسوتی توجه دارد. در مقابل روز که عالم تزاحم و موقع کسب و کار و معاش است، شب، گاه آرامش و قرار است. اسباب حضور قلب و انقطاع از غیر که مقدمه تفکر و تامل است، در شب فراهم است و چقدر آدمی می باید در خسران باشد که شب را هم با اشتغالات روزانه سپری کند و تفاوت ماهوی شب و روز را درنیابد. شب وقت نگاه به آسمان است و مهتاب و ستاره ها؛ شب فرصتی است که انسان گم شده در ازدحام روز خودش را پیدا کند، با خودش حرف بزند، با خود درد دل کند و خودشناسی را تجربه کند. شب فرصت خلوت کردن است با خود و با معشوق.
«رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی وقت سحري آید یا نیم شبی باشد»
شب بهترین فرصت تأملات فلسفی است و هر انسان به اندازه بضاعت اندیشه خود برای تعالی به تفلسف نیاز دارد؛ همین که هر انسان در تنهایی خود به مهمات حیات بیاندیشید و به مبدا و معاد فکر کند، فرایند تفکر فلسفه ای را شروع کرده است.
«از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم»
شب زمان اجابت و وصل
«ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم»
هجران، درد واقعی انسان است. برخی فکر می کنند این درد که گفته میشه «مرد را دردی اگر باشد خوش ست» درد روزمره است: بیماری، بی پولی و خلاصه دردهای معاش؛ اما این گونه نیست و مراد درد فراق است؛ درد دور افتادن از معشوق است. درد هجران از جایگاه ازلی انسان، بزرگ ترین درد انسان است، اگر متوجه باشد و بیداردلان عالم همواره از این فراق و فصل نالیده اند.
«از نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند»
درد این است که
«من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم»
برای همین هم گفته اند که "شب بیداری" و "تأملات شبانه" متعلق به دردمندان است والا آدم بی درد که شب را راحت می خوابد یا شب را به مدد تکنولوژی به روز تبدیل می کند و به غفلت می گذراند. این دردمندانند که به لطف عالم خیال شبانه که از تکلفات و تزاحمات زندگی روز بری است، می توانند مرغ اندیشه خود را پرواز دهند و گوشه ای از جمال معشوق دور افتاده از او را مشاهده کنند و احوالی خوش و آسمانی را برای خود رقم بزنند و اندکی درد هجران خود را التیام بخشند.
«سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدم زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است»
انسان جدید، محروم از نعمت شب
متاسفانه نعمت شب از انسان جدیدگرفته شده و تکنولوژی در این زمینه بسیار نقش داشته است. چیزی که مبتلا به انسان امروز است این که شب خانه اش، شهرش و دنیایش را روشن می کند و دلش را تاریک تا در خماری و نشئگی مخدر نور مجازی، واقعیت های نور حقیقی را از یاد ببرد. هر آدمی در تنهایی اش فطرتاً به مهمّات حیاتش فکر می کند و چون انسان دوره جدید به مبدا و معاد اعتقاد جدی ندارد و از مرگ می هراسد، طبیعی است که از تنهایی که زمان این گونه تأملات است، گریزان می باشد. در این راستا تکنولوژی نیز به او کمک می کند و اینچنین است که در دنیای جدید «هیچکس تنها نیست»!
بحران انسان امروز، صِرفاً کم آبی، وضعیت محیط زیست و فقدان اخلاقیات نیست؛ بحران اصلی، "تنها نبودن انسان" و نداشتن فرصت تأملات فلسفی می باشد که تنهایی لازمه آن است؛ آن چه که بدان سفارش شده ایم.
«دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تن ها بپرهیزد»
شب، زمان خلوت است و خلوت یک مقام در نزد عرفاست که به لطف نعمت شب محقق می شود و اسباب انس و فیض و تفلسف را مهیا می سازد.
«دمی آخر ای دل به خلوت گِرای که دانا گزیند ز خلوت سرای
به هر حال در خلوت آور مقام که بینی به خود هرچه خواهی تمام»
در پایان ختم می کنم به شعری در مقام شب از حکیم نظامی گنجوی که از زبان مجنون می گوید و امید که از اهالی شهر شب باشیم.
«یکی پرسید از آن مجنون غمناک که ای خالص عیار و از هوس پاک
چرا شبها تو را آه و فغان است؟ که شب آسایش پیر و جوان است
جوابش گفت آن مجنون بیدل که ای از فیض شب گردیده غافل
به شبها عاشقان را راز باشد به شب کوی وفا، در باز باشد.
به شب بردند عیسی را به افلاک به چرخ چارمین از عالم خاک
به شب قرآن فرود آمد زمعبود به شب حقّ، جرم آدم را ببخشود
پیمبر را به شب معراج دادند دلش نور و سرش را تاج دادند
مرا انسی از آن باشد به شبها که آمد لیلیم در شب به دنیا
به عشق او به شبها میزنم گام که شب لیل است و با لیلی است همنام»
A